Love Is All

دلنــــوشتــه هایــی از جنــس دلتنــــــگی...

Love Is All

دلنــــوشتــه هایــی از جنــس دلتنــــــگی...

شب های دلتنگی





امشب می‌خواهم

از جهانی پُر از آینه و ساعت و یادآوریِ نفرت‌انگیزِ جای خالی‌ات،

که من را غرق در دلتنگی و تو را غرق در بی‌خبری نگه داشته،

با دست‌های خیالم

پلک‌های سنگینت را بلند کنم

و قدم در دنیای خوابت بگذارم

دست‌هایت را بگیرم

و حتماً تو هم دست‌هایم را بگیری،

تا با تو

از روزهایی که بی تو گذشت بگویم

و خیلی گریه کنم برایت

و خیلی بخندانمت

و برقصم حتی

و شعر بخوانم

و حرف بزنم

و حرف بزنم

و حرف بزنم

و بعد

وقتی حسابی دلتنگی‌ام رفع شد،

از همان راهی که آمده‌ام برگردم...

لبخند‌زنان،

بیُفتم روی تختخوابم و خستگیِ این همه نبودنت را از زندگی‌ام بیرون کنم.

امشب می‌خواهم تقاصِ همه‌ی شب‌های دلتنگی‌ام را از تو بگیرم.

فقط کافی‌ست همین‌هایی که می‌نویسم را 

به همین سادگی

بخوانی و

بخوابی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد